دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم
آینه در حجاز بود عاشق مصطفی شدم
سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم
نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم
بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم
دانه ی عشق کاشتم، در قفست رها شدم
با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست
با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم
"ای که ملول می شوی از نفس فرشته ها"
باور من نمی شود، همنفس خدا شدم
سفره ی دل برای من باز کن، آیه ای بخوان
حرف بزن که مَحرمِ زمزمه ی حرا شدم
قطره ی من فرات شد، ذره ام آفتاب شد
پیش تو سیدالبشر سیدةالنسا شدم
پشت سرت من و علی قامت عشق بسته ایم
تو همه مقتدا شدی من همه اقتدا شدم
من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل
مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم
لحظه ی آخرین غزل، ترس ندارم از اجل
پیرهن تو در بغل، با تو دوباره "ما" شدم
#سید_حمیدرضا_برقعی
کتابخانه عمومی نور:
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات یکایک دوستان
به استحضار میرساند نشست کتابخوان خرداد ماه کتابخانه عمومی نور ؛ روز پنجشنبه 1395/03/27 ساعت 11 صبح در محل سالن مطالعه برادران برگزار میگردد . از کلیه علاقمندان به کتاب و کتابخوانی دعوت بعمل می آید در این نشست صمیمانه شرف حضور یابند . به امید روزی که مطالعه جزء لاینفک زندگی ایرانیان عزیز باشد .
هیچ کس چیزی به آدمی نمیدهد مگر خود او و هیچ کس چیزی از آدمی دریغ نمیدارد مگر خود او . بازی زندگی یک بازی انفرادی است .
اگر خودتان عوض شوید همه اوضاع و شرایط عوض خواهد شد .
نام کتاب : چهار اثر از فلورانس اسکاولشین : بازی زندگی و راه این بازی، کلام تو عصای معجزه گر تو است ، در مخفی توفیق نفوذ کلام
نویسنده : فرانس اسکاولشین
مترجم : گیتی خوشدل
انتشارات : پیکان ؛ 1381
تعداد صفحات 360